بخش 62- هم در بیان مکر خرگوش

در شدن خرگوش بس تاخير کرد

 مکر را با خويشتن تقرير کرد

 

خرگوش در رفتن به سر قرار خويش تاخير کرد و در حين رفتن حليه هاي خويش را مروري نمود

 

*************************

در ره آمد بعد تاخير دراز

 تا به گوش شير گويد يک دو راز

 

لذا در مسير عامدا تعلل نمود و بعد از گذشت زماني طولاني رسيد چون قصد رساندن اسراري به سمع شير داشت

 

************************

تا چه عالمهاست در سوداي عقل

 تا چه با پهناست اين درياي عقل

 

وادي انديشه بسيار بينهايت است و اين درياي عقلانيت داراي وسعت فراواني است

 

************************

صورت ما اندرين بحر عذاب

 مي‌دود چون کاسه‌ها بر روي آب

 

هر انساني شبيه کاسه خالي از اب در درياي شيرين الهي مشغول شنا است

منظور مولانا اين هست که حرکت کاسه بر روي اب از هستي اب هست نه کاسه لذا ادمي جنبش او عنايت خالق اوست

 

***********************

تا نشد پر بر سر دريا چو طشت

 چونک پر شد طشت در وي غرق گشت

 

پس تا ادمي تهي از اب باشد فاقد معنا است اما همينکه مملو از اب شد غرق دريا ميگردد

مسايل السلوک

منظور همرنگ‌شدن با خالق مهربان است تا ادمي رنگ الهي نگيرد تهي از خوبيها است و بسيار سبک در محضر الهي تحرک دارد اما ان هنگام که رنگ معروفها گرفت ديگر فناي در خداي مهربان گردد

که اصطلاحا بدان فنا في الله گويند

 

************************

عقل پنهانست و ظاهر عالمي

 صورت ما موج يا از وي نمي

 

عقل مخفي است اما دنياي صورت ظاهر لذا ظاهر ما همانند موج اشکار است و و پنهان نم که مراد حقيقت و ذات خداست قابل مشاهده نيست

****************************

هر چه صورت مي و سيلت سازدش

زان وسيلت بحر.دور اندازدش

 

دنياي ظاهر هرچه تلاش کند براي وصال به درياي حقيقت به همان شدت دريا معنا او را از خود دور ميسازد

و تمامي اين اتفاقات به دنياي ظاهر و محدود بودن ان برميگردد

 

***********************

تا نبيند دل دهنده راز را

 تا نبيند تير دورانداز را

 

وصال حضرت حق به ظواهر سازي حاصل نگردد و کسانيکه به تظاهر قصد قرب داشته باشند با قبضه قدرت الهي از حريم دور گردند

مسايل السلوک

براي قبولي اوامر حق پارامترهاي زيادي لازم است که مهمترين ان حضور قلب است

اعمال با نيت صادقانه و عاشقانه به محضر حق عرضه ميگردد

روايت است خيلي از عبادت از اسمان اول به صورت فرد زده ميشود

 

*****************************

اسپ خود را ياوه داند وز ستيز

 مي‌دواند اسپ خود در راه تيز

 

اسب منظور جسم ادمي است که انسان ناقص از او به بيهودگي بهره برد و مانند اسب سوار ناشي خيلي عجولانه و بي هدف بطرف مقصد مي تازد

 

******************************

اسپ خود را ياوه داند آن جواد

 و اسپ خود او را کشان کرده چو باد

 

در حاليکه انسان سخاوتمند اصلا التفاتي به جسم ندارد و جسم را نمي بيند

در عين حال تن او تابع روح قدسي وي گشته و در حالي که متوجه جسم نيست اما او صاحبش را به مقصد ميرساند

 

**********************

در فغان و جست و جو آن خيره‌سر

 هر طرف پرسان و جويان در بدر

 

اينقدر اسب تن خويش را به فرموشي سپرده است که از هرکس حيران و پريشان سراغ او را ميگيرد

*****************************

کان که دزديد اسب ما را کو و کيست؟

اينکه که زير ران توست اي خواجه چيست؟

او از سارق اسب خويش پرس و جو ميکند لذا بايد به او گفت اکنون بر او سواري اما متوجه نيستي

 

**********************

آري اين اسپست ليک اين اسپ کو

 با خود آي اي شهسوار اسپ‌جو

 

او ميگويد درست اين تن و جسم من اسب من است ولي من بدنبال گمشده خويشم

به او ميگويند چرا پرت و پلا ميگويي اسبت همراه توست

 

****************************

جان ز پيدايي و نزديکيست گم

 چون شکم پر آب و لب خشکي چو خم

 

اي انساني که بلحاظ عدم معرفت مانند خمره پر از اب هستي ولي لبانت خشک است

حضرت حق که جان حقيقي است از شدت قرب پنهان مي نمايد

او از شاه رگ گردن نزديکتر است

و هو معکم اينما کنتم

و او با شماست هر کجا که باشيد

 

**************************

کي ببيني سرخ و سبز و فور را

 تا نبيني پيش ازين سه نور را

 

انسان ابتدا بايد نور را ببيند و بوسيله ان رنگهاي قرمز و سبز و بور را مشاهده نمايي

*******************************

ليگ چون در رنگ گم شد هوش تو

شد ز نور.ان رنگ ها روپوش تو

 

اما تو مستغرق رنگها گشته اي و انان حجاب تو شده اند لذا نميتواني نور را مشاهده کني در حاليکه مي بايست اول نور را کسب نمايي

مسايل السلوک

نور مراد بعد ملکوتي است اگر ادمي نور معنايي را نخست بدست اورد به تبع ان زرق و برق و رنگها را خدايي کسب خواهد نمود

اما تعلق به ماده مانع کسب معنا خواهد بود

 

************************************

چون که شب ان رنگها مستور بود

پس بديدي ديد رنگ از نور بود

 

شب هنگام که پرده سياه ان تمام رنگ هاي کاينات را مستور ميکند پس خواهي فهميد که ان رنگها بوسيله تجلي نور قابل رويت بوده است

***************************

نيست ديد رنگ بي نور برون

همچنين رنگ خيال اندرون

 

تا ان هنگام که نور در بيرون تابشي نکند مشاهده تمامي اجسام و رنگها امکان پذير نيست

پس رنگ خيالات باطني نيز فقط با نور باطني قابل رويت است

 

************************

اين برون از آفتاب و از سها

 واندرون از عکس انوار علا

 

اجسام و رنگهاي بيروني با نور خورشيد رويت ميگردد و رنگهاي باطني نيز بوسيله انوار الهي درون مشاهده ميشود

مسايل السلوک

ادمي همانطور که براي ديدن ظاهري نياز به نور ظاهري دارد امکان ندارد ملکوت و علم پر رنگ خدايي را بدون بصيرت باطني مشاهده کند

نور خورشيد و چشم هر دو در ايات تکويني ثمربخش هستند اما انوار الهي درون براي ايات لاهوتي

معراج انبيا و اوليا و مشاهده و تصرف در عرش همه از همين جنس هستند

و خداوند در بخشيدن ديد باطني تفاوتي براي بندگانش قايل نيست هر کس با هر موقعيت اجتماعي و رنگ و پوست و نژاد توفيق درک معنايي پيدا نمود بي شک بدان مهم دست يابد حال بلال غلام حبشي باشد يا صديق اکبر قريشي

مولاناي سربازي باشد يا بهحت فومني

خليف رضايي کردي يا شيخ يعقوب سنگاني

ملاک کسب نورانيت و بصيرت باطني است و اين امکانپذير نيست مگر به دوري از تمامي رذايل و سبقت به تمام فضايل

به درون نگاه کنيد اگر از شنيدن اسامي مرداني که در سطر فوقاني که به زعم من صاحبان نورند در دلتان کينه امد بلحاظ عدم هم خطي با هر کداممان مشکلي اساسي داريم که نور نداريم

صداقت را در تعصب جستجو نکنيم بلکه در خدايي ديدن ببينيم

 

****************************

نور نور چشم خود نور دلست

 نور چشم از نور دلها حاصلست

 

انسان داراي اعضا و جوارح جسماني است و دقيقا قرينه ان اعضا و جوارح روحاني ميباشد اگر چشم داراي نور است چشم باطني هم داراي نور است نور نور چشم منظور همان نور چشم باطني فرد است

و سرچشمه ان دل مومن است و اين نور چشم تن تجلي جزوي ان نور روحاني است

 

***************************

باز نور نور دل نور خداست

 کو ز نور عقل و حس پاک و جداست

 

و نور دل نيز دراري سرچشمه اي است و منبع نوردل نور خداست

و ان نور از حواس پنچگانه فارغ است

و نور خدا منبع فياض تماني انوار  متجلي در کاملين است

مسايل السلوک

خداوند نور خويش را در ذات نوراني سيد عالم عليه السلام نهادينه فرمود

و بقيه انبيا و اوليا از ذات منور فخر دوعالم عليه السلام بهرمند شدند

و صل الله از ان نوري کزو شد نورها پيدا

زمين در تحت او ساکن فلک از عشق او شيد

 

*****************************

شب نبد نور و نديدي رنگها

 پس به ضد نور پيدا شد ترا

 

شب هنگام که تاريکي غالب شود ديگر قادر به ديدن رنگها نيستي

لذا بايد از ضد سبب ضد نور .معناي نور براي انسان هويدا گردد

 

***************************

ديدن نورست آنگه ديد رنگ

 وين به ضد نور داني بي‌درنگ

 

ابتدا بايد نور را ديد و بعد رنگ را پس نتيجه ميگيريم که اگر رنگها را مشاهده ميکنيم بواسطه نور است

 

**************************

رنج و غم را حق پی آن آفرید

 تا بدین ضد خوش‌دلی آید پدید

 

خداوند خالق اضداد است او اندوه را افرید تا با خلقت رنج لذت شادی و سرور نمایان شود

*****************************

که نظر پر نور بود آنگه برنگ

 ضد به ضد پيدا بود چون روم و زنگ

 

اولين نگاه به نور است و به مدد او ميشود رنگ را مشاهده کرد

لذا جنگ‌اضداد است رمي سفيد پوست در مشاهده زنگي سياه پوست شناخته ميشود

 

**************************

پس نهانيها بضد پيدا شود

 چونک حق را نيست ضد پنهان بود

 

اين بيت مولانا يکي از زيباترين فرمايشات اوست ميفرمايد

حال که نتيجه گرفتيم که تمامي موجوادت بر اساس ضد خويش شناخته گردد و ماهيت ناشناخته ان  نمايان گردد

پس بايد بفهميم و باور کنيم تنها ذاتي که ضد ندارد ان خداي مهربان است

لذا حقيقت خداوند را نتوان شناخت و پنهان ترين فقط ذات خالق هستي است

و ما قدروالله حق قدره

 

************************

پس به ضد نور دانستي تو نور

 ضد ضد را مي‌نمايد در صدور

 

لذا تو نور را با ضد ان درک کردي چرا که اضداد در صدور حقيقت همديگر را نمايان مي کنند

 

*********************

نور حق را نيست ضدي در وجود

 تا به ضد او را توان پيدا نمود

 

نور الهي ضدي را ندارد تا از قانون اضداد بشود خداي متعال را پيدا کرد

مسايل السلوک

منظور مولانا از عدم معرفت خدا ان نهايت حق معرفت است

زيرا که اگر ضدي وجود داشت راحت ميشد ماهيت را شناخت اما اين دليل نميشود که نااميد گرديم و براي معرفت ذات حق که اصل و فلسفه خلقت است کوتاهي کتيم

 

********************

لاجرم ابصار ما لا تدرکه

 و هو يدرک بين تو از موسي و که

 

چشمان ما از درک خداي مهربان عاجز اما همه در تصرف و احاطه حضرت حق هستيم و براي فهم ان بايد به حکايت موسي و کوه دقت کنيم

مسايل السلوک

در سوره مبارکه انعام خداوند ميفرمايد

لاتدرکه الابصار و هو يدرک الابصار و هوالطيف الخبير

هيچ چشمي اورا درک نکند در حاليکه او همه درک ميکند و ميبيند

 

*****************************

صورت از معني چو شير از بيشه دان

 يا چو آواز و سخن ز انديشه دان

 

به ايات تکويني و تحول در ان بايد نگاه عارفانه داشت

شير محصول بيشه است و اواز و سخن ماحصل تفکر

مسايل السلوک

رجوع هر چيز به اصل خويش يک حقيقت است معتقدين به وحدت وجودي از ايه کريمه

انالله و انا اليه راجعون

رجوع عالم کثرت را به وحدت استنباط نموده اند

 

*************************

اين سخن و آواز از انديشه خاست

 تو نداني بحر انديشه کجاست

 

منبع و ماخذ کلام از تفکر است ولي کسي خاستگاه حقيقي انديشه را نمي داند

مسايل السلوک

صاحب نظران نظر ملاي رومي را در ريشه تعقل خدا دانسته اند

 

***************************

لیک چون موج سخن دیدی لطیف

بحر آن دانی که باشد هم شریف

*********************************

چون ز دانش موج انديشه بتاخت

 از سخن و آواز او صورت بساخت

 

امواج انديشه از خاستگاه حقيقي خويش جدا گشته و در حلقوم و زبان انسان تبديل به کلمات گشت

 

***********************

از سخن صورت بزاد و باز مرد

 موج خود را باز اندر بحر برد

 

از کلماتي که از زبان خارج ميگردد تصويري ايجاد گردد يعني به فعليت ميرسد

اما همان فعل فاني است

دقيقا مانند امواج درياکه از جزر و مد اب دريا ايجاد ميشود موج خلق ميشود و زود به دريا برميگردد

مسايل السلوک

خداوند فرمود

دو واژه در قران هست که همه ايات نهفته در ان قدرت است

( کن فيکون) شو پس ميشود

ذات افعال بسته به همين امر است هر چيز که عينيت يابد به همان شدت محو و فنا شود

 

*************************

صورت از بي‌صورتي آمد برون

 باز شد که انا اليه راجعون

 

تمامي صورتهاي عالم همه از عدم به هستي امده و همه انچه به تصوير ايد بعد پايان اجل به بسوي او باز ميگردد

 

*************************

پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتيست

 مصطفي فرمود دنيا ساعتيست

 

پس تو اي انسان در هر لحظه در حال مرگ و بازگشت هستي منظور مقام فنا و بقا است

حضرت پيامبر عليه السلام فرمودند

الدنيا ساعه فاجعلها طاعه

دنيا ساعتي بيش نيست پس بايد ان را در بندگي گذراند

*******************************

فکر ما تيريست از هو در هوا

 در هوا کي پايد آيد تا خدا

 

افکار مانتد گلوله ايست که بطرف اسمان شليک گردد و ان هم به اراده خداست

و ان تير در اسمان ميماند؟

نه بلکه بطرف خدا مي ايد

*******************************

هر نفس نو مي‌شود دنيا و ما

 بي‌خبر از نو شدن اندر بقا

 

ايات تکويني هر لحظه در حال تجديد شدن هست ولي ما از ان اگاهي نداريم

بلحاظ اينکه اين فعل ظاهر ا انجام نميگيرد و صورتا ثابت به نظر مي ايد در حاليکه تمامي کاينات حتي اعضا و جوارح ما در حال تحول است

****************************

عمر همچون جوي نو نو مي‌رسد

 مستمري مي‌نمايد در جسد

 

گذران عمر انسان دقيقا شبيه جريان جوي اب است در حاليکه جز جز اب بصورت ممتد و مستمرا در حال گذر هست ظاهر بصورت خطي واحد مشاهده ميشود

در حاليکه انان از به هم پيوستن قطرات بدين شکل شده اند

و در مسير خويش نيست در حال جنبش و تحول هستند

***************************

آن ز تيزي مستمر شکل آمده‌ست

 چون شرر کش تيز جنباني بدست

 

اگر مقداري اتش را بوسيله دست در حالت دوراني بچرخانيم يک تيکه به نظر خواهد امد

در حاليکه ان شررها متصل نيستند بلکه از شتاب حرکت دست اينگونه مشاهده ميگردد

*********************************

شاخ آتش را بجنباني بساز

 در نظر آتش نمايد بس دراز

 

اگر يک شاخه از چوب  درختي را که اتش گرفته به سرعت بچرخاني او دقيقا چون يک خط مستقيم زردنگ  جلوه نمايي کند

************************

اين درازي مدت از تيزي صنع

مي نمايد سرعت انگيزي صنع

 

ايت بيت مولانا اشاره به ايه. ?? سوره مبارکه نحل دارد

و ماامر الساعه الا کلمح البصر او هو اقرب

و ساعت قيامت نيست مگر به اندازه يک چشم بر هم زدن و حتي خيلي کوتاهتر از ان

 

***************************

طالب اين سر اگر علامه‌ايست

 نک حسام‌الدين که سامي نامه‌ايست

 

مولانا ميفرمايد درک اين مسايل را با علوم حوزوي و دانشگاهي نميشود فهميد

بلکه بايد عالم عرفاني بود همچون حسام الدين بيسواد اما حکيم حاذق

لذا براي دريافت صحيح اين مطالب به دنبال انساني صاحب ولايت و کامل و داراي علم لدني برويد

تا از تجربيات ملکوتي او حواس ملکوتي شما بيدار گردد

انگاه به حقيقت معنايي اين مطالب بهتر پي خواهيد برد

پايان

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 26 فروردين 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 18:11 | نويسنده : مولانا سنگان |